محیا نازنازی

 امیدوارم که حال و احوالا خوب باشه البته اگه بچه ها بذارن عیدتون مبارک مامانای عزیز...طاعاتتون قبول باشه تقریبا یک ماهی نبودیم.. راستش اصلا وقت نمیکنم بیام عکس بذارم ماشالله محیا هرچقدر که بزرگتر میشه شیطونی هاشم بیشتر میشه....ولی تو این چند وقت چیزای زیادی یاد گرفته،یاد گرفته دایی جونشو صدا کنه... عکسشو تو لپ تاپ دیده بود ازش میپرسم عکس کیو دیدی میگه داااااایی... وقتی میگیم الاغه چی میگه؛میگه  اااااااااا وقتی ازش میپرسیم زنبوره چی میگه؛میگه ژژژژژژژژ مرغو هیش میکنه؛هیش هیش....صدای گاو..ماااااا بابا گفتن که جای خود داره..به جای مامانم میگه بابا فک کننننننننن بازم هست ولی فعلا چیز...

دیروز جمعه عصر با دایی جون که تعطیلات عید فطر اومده بود مرخصی و مادر جون رفتیم بیرون یه عصرونه ای خوردیم و چند تا عکس گرفتیم و برگشتیم خونه ...

شیرین عسلم تازگیا یاد گرفته میره رو تراسو سیب زمینی ها رو از تو سبدش میریزه توی سبد پایینیه و بر عکس...آخه این چه کاریه مامان فدات بشم بیا بشین با عروسکات بازی کن ...

...

تو این عکس بچم دنبال لیمو عمانیه که باهاش بازی کنه،اسباب بازی کم آورده گیر داده به لیمو،اینجام لیمو زیر کابینته داره برش میداره تو این عکسا محیای مامان داره غذا میخوره،غذا که چه عرض کنم بیشتر ماست خورد تا غذا.... ...

...